استاد کلاس زبان مامان بابا برای این جلسشون گفته باید برن جلو و راجب بهترین دوستشون صحبت کنن، رفتم پیش بابا نشستم ببینم داره چی اماده میکنه که بگه ، دیدم راجب مامان نوشته!
اقا یعنی احساساتم جریحه دار شد رفتم اشپزخونه پیش مامان گفتم قدر بدون قدر این بابای مارو بدون که انقد عاشقته !مامانم گفت : من که سحری...
ادامه مطلبما را در سایت سحری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mohadesenevis74 بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 8:01